به یاد آتش نشان فداکار، برکت جوذری

ساخت وبلاگ

سلام

مرا میشناسید؟
من یک امدادگر هستم...

روزی آتش نشانم
روزی هلال احمری
روزی اورژانس
و روزی ناجی پلیس
در هر حال...

من یک امدادگرم
زندگی من با بقیه مردم فرق دارد!

زندگی همه موجودات از چهار عنصر آب و آتش و خاک و هوا
تشکیل شده ولی این چهار عنصر، هر روز و هر روز زندگی من را به خطر می اندازند...

آبی که برای مردم سیل شده
آتشی که بلای جان همنوعانم شده
خاکی که آوار بر سر انسانها شده
و هوایی که به صورت دود وارد ریه آنها شده و جانشان را به خطر انداخته!

 

 

اما من...
من امدادگر...
با کمال میل و به سرعت جان خود را در کف دست میگیرم و دل به دریای این خطرها میزنم تا انسانها را نجات دهم؛

 

 

من یک امدادگرم
همان کسی هستم که در زمان حادثه، دقیقا همان وقتی که همه از محیط خطر فرار میکنند، من بر خلاف مسیر حرکت همه، مستقیم به سمت قلب خطر می روم!

 

 

من یک امدادگرم
همان کسی هستم که در زمان حادثه، دقیقا همان وقتی که بقیه مشغول فیلمبرداری با گوشی موبایل خود هستند من درون حادثه ام و به دنبال نجات افرادی هستم که دیگر امیدی به این دنیا ندارند!

 

 

من یک امدادگرم
همان کسی هستم که در زمان حادثه، دقیقا همان وقتی که بعضی ها به مصاحبه و خبر رسانی از اخبار ضد و نقیض و گمانه های خودشانند، من در قلب خطر هستم و اصل اخبار پیش من است اما فرصت و توان مخابره اخبار را ندارم! چون فکر میکنم که چند ثانیه زودتر میتواند یک زندگی را نجات دهد!

 

 

من یک امدادگرم
همان کسی هستم که در زمان حادثه، دقیقا همان وقتی که همه دنبال نجات جان خود و خانواده شان هستند من هیچ خبری از صحت و سلامت خانواده خود ندارم اما باز هم به کار خودم مشغولم!

 

 

من یک امدادگرم
همان کسی هستم که در زمان حادثه، دقیقا همان وقتی که امیدت از همه جا ناامید شده و تنهای تنها و درمانده شده ای، خداوند مرا مامور نجاتت میکند تا تو را از درون تاریکی دود و از میان حرارت آتش بیرون بکشم و زندگی ات را نجات دهم؛ حتی اگر به قیمت مصدومیت خودم یا از دست دادن جانم باشد!
چون من یک امدادگرم

 

 

من برکتم...
من اسحاقم...
من بهمنم...
من مسعودم...
من امینم...
من ابراهیمم...
من دانیالم...
من امیدم...
من مسیحم...


من انسانی مثل همه شما هستم
من هم در آب غرق میشوم
من هم در آتش میسوزم
من هم در دود خفه میشوم
و من هم زیر آواره له میشوم

 

آی انسانها !
من هم میمیرم...!!!

کمکم کنید تا به داد مردم برسم؛
کمکم کنید تا وظیفه ام را بهتر انجام دهم؛
کمکم کنید تا شرمنده مردم نباشم

این روزها حس عجیبی دارم و
مدام یاد نامه معروف 59/8/3 فرمانده سپاه خوزستانی می افتم قبل از آنکه خرمشهر سقوط کند!

 

 

و متن آن روز آن را با شرایط امروز خودمان وفق میدهم قبل از اینکه بندرعباس......

 

که:

مسئولین، مسلمین!

به داد ما برسید این چه سازمان امداد و نجات و آتش نشانی است که امکانات امدادی ندارد؟ چه باید بگویم که شاید شما را به تحرک وابداریم؟ این را بگویم که ما ب ای پوشش بندرعباس باید بیش از ده ماشین پله بلند داشته باشیم در حالی که فقط یکی داریم؟ من را وقت آن نیست که بگویم نیروهای امداد چه کارهای متهورانه ای انجلم داده اند ولی خدا میداند که چگونه در تک تک عملیاتها جانفشانی میکنند و مرگ را در جلوی چشمان خود میبینند. امکانات را به دست صالحین امداد بدهید. ما شهدای زنده فراوان داریم. ما بهشت را در ورای سیلاب و آتش و آوارها میبینیم اما باز هم از دروازه های آن بازمیگردیم تا جان انسانها را نجات دهیم. به داد ما برسید. ما نیاز به امکانات داریم. به خود بیایید! فریادهای مصدومان و مجروحان حوادث و خانواده هایشان زمین و زمان را بر ما تنگ کرده است!
اگر وساطت کنید و ما را به امکانات مناسب امداد و نجات و آتش نشانی مجهز سازید ما با تمام توان به کمک حادثه دیدگان خواهیم شتافت وگر نه باز هم با همین دستان خالی به قلب سیل و آتش و دود و آوار خواهیم زد و در راه نجات همنوعان خود جانمان را فدا خواهیم کرد تا بیش از این شرمنده مردم و خانواده های داغدیده نباشیم.

خدا با ماست...

 

والسلام علیکم

امدادگر داوطلب

مصطفی کامران زاده

1394/11/5

من بندرعباس را دوست دارم...
ما را در سایت من بندرعباس را دوست دارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekamranzadehb بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:00